دنیا شاهد انقلابیهایی در برخی کشورها بود که نشان از احساس تغییر شدید در جوامع داشت. هر انقلابی مؤلفههای خاص خود را دارد و نمیتوان انقلابها را شبیه هم دانست، در هر صورت تفاوتهایی میان آنها وجود دارد، خواستگاه هر انقلابی متوجه نیازهای جامعه و مردم آن است.
ایران نیز انقلاب اسلامی را تجربه کرد و برای پیروزی آن از سالهای دور زمینه این انقلاب فراهم شده بود و رهبران آن از دهه چهل و حتی پیش از آن فعالیتهای انقلابی را آغاز کرده بودند.
گروهها و سازمانهای گوناگونی فعالیت انقلابی داشتند و خواهان سرنگونی رژیم شاهنشاهی بودند، از مذهبیها تا کمونیستها، ملی مذهبیها، نهضت آزادیها، مجاهدین و دیگر گروهها و فرقههایی که در آن زمان فعال بودند اما نکته مهم در انقلاب اسلامی ایران، جایگاهی بود که این جریانهای سیاسی از آن برخوردار بودند.
جریان مذهبی در ایران از اقبال مردمی برخوردار است و همین جریان نیز در پیروزی انقلاب اسلامی نقس اصلی و اساسی را داشت.
رهبران جریان مذهبی انقلاب با هدایتهای خود توانستند انقلاب را در بهمن ۵۷ به پیروزی برسانند و این اتفاق جز با همراهی و حمایت مردمی اتفاق نمیافتاد.
پس از آن که رفراندوم برای تعیین نوع حکومت در ایران برگزار و نتیجه آن نیز برقراری جمهوری اسلامی شد، جریانهای کوچک تبدیل به ضد انقلاب شدند که هنوز هم وجود دارند.
مجاهدین خلق که بعدها به منافقین تغییر ماهیت دادند، هم اکنون نیز فعال هستند در حالی که در میان مردم ایران جایگاهی ندارند و منفورترین فرقهای هستند که در اردوگاه ضد انقلاب حضور دارند.
اکنون همین جریانهای ضد انقلاب که تا پیش از این انقلابی اما غیر مذهبی و اسلامی محسوب میشدند، در آشوبها و اغتشاشات اخیر و گذشته نقش آفرینی میکنند و سعی دارند تا با تلاشهای خود که همراه با خشونت، جنایت، بی اخلاقی و بد اخلاقیهایی که تنها از آنها بر میآید، اقدامات خود را در چارچوب یک انقلاب معرفی کنند و به خورد نسل کنونی یا همان دهه هشتادیها بدهند. عیار آنهایی که اکنون نام جنایات، اقدامات تروریستی و بی اخلاقیهای خود را انقلاب گذاشتهاند، با آنهایی که انقلاب اسلامی را رهبری کرده و مردم را در جریان انقلاب قرار دادند، بسیار تفاوت دارد.
فرهیختگی،آگاهی، دانش، اخلاق، گفتار و رفتار آنها با ضد انقلابی که اکنون خود را انقلابی میداند قابل مقایسه نیست.
در جریان انقلاب اسلامی، افراد و اشخاصی همچون حضرت امام که رهبری انقلاب را بر عهده داشتند، شهید بهشتی، شهید مطهری، شهید مفتح، دکتر شریعتی و بسیاری افراد دیگر وجود داشتند که کفه ترازو انقلاب اسلامی را سنگینتر از دیگر جریانهای سیاسی آن زمان کرده بود. آیا شخصیتهایی که نام برده شد، میتوان با آنهایی که خود را لیدر انقلاب و بهتر بگوییم ضد انقلاب میدانند مقابل هم قرار داد.
بسیار ناعادلانه و غیر منصفانه خواهد بود که شخصیتی چون شهید بهشتی، شهید رجایی، مرحوم هاشمی رفسنجانی و دیگر شخصیتها را مقابل افرادی چون مریم رجوی، علی کریمی، حمید فرخ نژاد، حامد اسماعیلیون، پهلوی آخر قرار داد. چنین تصوری جفا به هر انقلاب و انقلابی گری است. حتی ضد انقلاب را نمیتوان در کنار انقلابیونی چون ارنتستو چه گوارا، فیدل کاسترو و دیگر رهبران انقلابهای دنیا قرار داد.
قدر مسلم، آنچه که در میان ضد انقلاب اسلامی ایران دیده میشود، براندازی از جنس نابودی و تجزیه ایران است.
حتی اگر در ایران حکومت غیر اسلامی حاکم بود که در اندیشه تولید قدرت، اقتدار، دفاع از تمامیت ارضی و حفظ مردم و کشور بود، رفتارهایی که اکنون علیه ایران اسلامی وجود دارد، شکل میگرفت.
اکنون علاوه بر این که دشمنان و ضد انقلاب با اسلام دشمنی و ضدیت دارند،با ایران نیز دشمن هستند چرا که این دو ویژگی یعنی اسلام و ایران، کشور را در ریل پیشرفت قرار داده و میرود تا چالشهای نظام سلطه را افزایش دهد و با سیاستهای خود نظام تک قطبی استکباری را در شرایط ضعف بگذارد.
مشکل ایران قوی و قدرتمند است که با تبیین درست جریان، برای افکارعمومی به ویژه جوانان فرصت تهدید را از دست دشمنان میتوان ربود.
نویسنده: محمد صفری