وحید حاج سعیدی
نقش و جایگاه خانواده در عصر حاضر به عنوان مهمترین نهاد اجتماعی و تامین کننده ی نیازهای عاطفی، روانی و جسمانی افراد، به مرتب پر رنگ تر و با اهمیت تر از ادوار گذشته شده است .
ساختار و فضای کنونی جوامع عصر حاضر به گونه ای رقم خورده است که اگر شهروندان در مسیر ورود به این فضا دارای پیش آگاهی و ملزومات مورد نیاز نباشند، دچار یک سردرگمی و توهم آنی می شوند. در چنین شرایطی نقش خانواده به عنوان نخستین بستر آموزش بیش از گذشته مورد توجه است و کارشناسان بر ضرورت آموزش در این بستر تاکید فراوان دارند. در حقیقت خانواده در رشد شخصیت فرزندان ، تحکیم ارتباط میان اعضای خود و اعتلای فرهنگ جامعه و تربیت فرزند مسئولیت پذیر و نقش و اهمیت بسزایی پیدا کرده که هر گونه اهمال و سهل انگار در این رهیافت مهم، اعضای خانواده و به تبع آن افراد جامعه را با خسران های جدی مواجه می سازد.
از سویی اثر پذیری کودکان از والدین تنها محدود به جنبه های وراثتی نیست و کودک در بدو ورود به زندگی جمعی اولیه ( خانواده) و قبل از ورود به زندگی جمعی ثانویه ( اجتماع) ، بستر خانواده را به عنوان اولین الگوی مجسم و زنده تجربه می کند. بنابراین موقعیت اجتماعی خانواده ، وضعیت اقتصادی آن ، افکار و عقاید ، آداب و رسوم ، ایده آل ها ، آرزوهای والدین و سطح تربیت آنان در رفتار کودکان و شکل گیری منش و شخصیت آنها، تاثیر مستقیم دارد.
سخن در این باب بسیار است و آموزش والدین در نحوه تعامل با کودکان در سنین مختلف یکی از نیاز های اساسی خانواده های امروزی است، اما تنها آموزش خانواده چاره کار نیست و نحوه تعامل خانه با مدرسه دومین گامی است که در تربیت نسلی تاثیر گذار و پویا موثر است.
خانه و مدرسه به عنوان دو بال اصلی تعلیم و تربیت هر جامعه ای محسوب می شوند که اگر در حین پرواز ناهماهنگی در این ساختار به وجود بیاید، پرواز میسر نخواهد بود. چرا که این رابطه تعاملی و دوطرفه است و هماهنگی این دو نهاد تربیتی و انسان ساز بسیار مهم است. والدین و معلمان هر کدام باید به نقش و وظایف خود کاملاً آگاه باشند تا تعلیم و تربیت ثمربخش و اثرگذار باشد.
در سوی دیگر وجود معلمان آگاه ، با دانش و دارای صلاحیت در مدارس، خلاء وجود پدر و مادر آگاه و دارای بینش را پر نمی کند و همچنین بهره مندی خانواده از والدین توانا و قابل نیز نمی تواند جای مدرسه و آگاهی بخشی اش را بگیرد. فلذا همکاری و هماهنگی تعریف شده و مسیر یابی شده این دو نهاد مهم در قالب یک برنامه واحد و منسجم می تواند در تربیت نسلی مسئولیت پذیر و آگاه موثر باشد.
در ضمن به خاطر داشته باشیم هر چه در این مسیر سرمایه گذاری بیشتر و آگاهانه تری صورت پذیرد، هم خانواده و هم جامعه در آینده با مشکلات و چالش های کمتری مواجه خواهد شد. چرا که وقت و هزینه برای اصلاح، تربیت مجدد فرد و برطرف کردن کژتابی های موجود در رفتار در سنین بالا، به مراتب بیشتر و سنگین تر از هزینه تربیت در خردسالی است.
در پایان باید اذعان داشت تربیت فرزند مسئولیت پذیر و بهنجار ماحصل تعامل یک الگوی از پیش طراحی شده و هوشمندانه در خانه و مدرسه است و هر چه این الگو هوشمندانه تر و آگاهانه تر طراحی شود، اثرات مثبت آن در خانه و جامعه افزایش پیدا می کنند و علاوه بر تضمین آرامش روانی فرد، جامعه نیز از گزند رفتارهای نابهنجار و آسیب های اجتماعی متصور در امان خواهد ماند.
یادمان باشد آینده ای که همگان در انتظارش هستیم برآیندی از تفکرات، رفتار و برنامه های امروز ماست و اگر به دنبال ساختن آینده ای روشن و فردایی بهتر برای جامعه هستیم باید در ساختن پل ارتباطی بین خانه و مدرسه دانش افزایی خانواده ها و دانش آموزان سنگ تمام بگذاریم. آموزش در سنین کودکی و نوجوانی را جدی بگیریم.