مسعود پیرهادی
سرمایهسوزی درد دارد؛ مثل سوزاندن گاز فلر؛ مثل عقبافتادن در میادین مشترک؛ مثل خامفروشی. از این مثالها متأسفانه کم نداریم. اما غرض این نوشته، پرداختن به وجه دیگری از سرمایهسوزی است.
مهمترین سرمایه هر کشور، مردم و نخبگان آن است. فرار مغزها و سرمایهها دردی است که مدتهاست به جان کشور افتاده و باید برایش درمانی اندیشید. اما مهمتر و پیشتر از فرار مغزها، فرار قلبهاست. وقتی قلب افراد با ما نباشد، هیچکار مهمی نمیتوانیم پیش ببریم. قلب هم متأثر از دیدهها و شنیدههاست.
جملهای را معمولا در مذمت یک رفتار میگویند اما میتوان از زاویه دیگری به آن نگاه کرد؛ میگویند عقل مردم به چشمشان است. اگر این گزاره در واقعیت، درست است که هست؛ پس حکمرانان باید برای آنچیزهایی که به چشم مردم میآید، فکری کنند.
نظر و قضاوت مردم در حکومت مردمسالار، رکن است؛ تشریفاتی و تزیینی نیست.
میگویند سالها پیش در اصفهان، مسجدی بزرگ میساختند. چند روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرین خردهکاریها را انجام میدادند. پیرزنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را دید به یکی از کارگران گفت: فکر کنم یکی از منارهها کمی کج است! کارگرها خندیدند. اما معمار که این حرف را شنید، سریع گفت: چوب بیاورید! کارگر بیاورید! چوب را به مناره تکیه بدهید. فشار بدهید. مدام از پیرزن میپرسید: مادر، درست شد؟! مدتی طول کشید تا پیرزن گفت: بله، درست شد! تشکر کرد و دعایی کرد و رفت. کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار دادن مناره را از معمار باتجربه پرسیدند، معمار گفت: اگر این پیرزن، راجع به کجبودن این مناره با دیگران صحبت میکرد و شایعه پا میگرفت، این مناره تا ابد کج میماند و دیگر نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه را پاک کنیم. این است که من گفتم در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم.
در اینجا حتی نظر اشتباه یک فرد عادی هم مورد توجه قرار گرفته است، چه رسد به نظرات و مطالبات بحق مردم که بعضا مورد بیمهری و بیتوجهی است.
بازی فوتبالی در سطح بینالمللی به میزبانی کشورمان برگزار شده و اتفاقا در شبی که خیلی از مدعیان باختند، تیم ملی باغیرت ایران، پیروز شد؛ اما خروجی این پیروزی در آینه رسانهها از شکست، تلختر بود. هیچ ایرادی ندارد اگر مثل همیشه، رسانه را ذبح کنیم که تصویر درستی ارائه نمیدهد و … ولی یکبار هم از این منظر ببینید:
در قاب مسابقه فوتبال، نتیجه یک بر صفر، کوچک نوشته میشود؛ ولی چمن ورزشگاه، توی چشم است. آن چمن، با تبلیغات دور زمین که آژانس گردشگری دولتی سعودی، «Visit Saudi» انجام داده و جاذبههای گردشگری عربستان سعودی را توی چشم مخاطب فرو میکند، چشماندازی میسازد که در آن، ما را از چشم مردم میاندازد!
شما را به خدا راهکارتان، بزرگ کردن نتیجه و تغییر تبلیغات و کارهایی از این دست نباشد. نگاه و رویکردتان را به جای اینها تغییر دهید.
زیرساخت عراق، حداقل سی سال از ما عقبتر است اما با یک ورزشگاه که بصره دارند ما را از آنجا عقبتر نشان میدهند.
خودرو نمونه دیگری از این احساس عقبماندگی است. رجیستری گوشی، ون گشت ارشاد و فیلترینگ هم جور دیگری در چشم مردم است. فهرست اینها شاید ۱۰تا هم نشود اما نمیدانم چه مشکلی هست که عرضه نداریم سرمایه اجتماعی را نسوزانیم.