در میان فاجعه انسانی در غزه و استمرار جنایات رژیم صهیونیستی علیه مردم لبنان و البته ایستادگی سراسری مقاومت غزه و حزب الله در برابر این رژیم که تغییرات اجباری در ساختار نظامی، سیاسی و امنیتی صهیونیستها را رقم زده است، نتایج انتخابات در امریکا به اخبار مهم رسانههای جهانی مبدل شده است. رفتار شناسی نظام سلطه نشان میدهد که آنها هموار برآنند تا تحولات داخلی خود را امری جهانی نشان دهند که سایر کشورها باید به آن توجه و از آن تاثیر پذیرند حال آنکه تحولاتی همچون انتخابات آمریکا و یا مرگ ملکه انگلیس امری داخلی بدون ارزش جهانی است که نظام سلطه با جوسازیهای رسانهای به دنبال اهمیت سازی به آنها هستند تا در نهایت مولفهای برای تحمیل یک جانبهگرایی آنها به سایر کشورها باشد. بر این اساس پردازش به نتیجه انتخابات آمریکا نه بر اساس یک تحول مهم جهانی بلکه در چارچوب تحولات داخلی آمریکا جهت سیاستگذاری در قبال آن به عنوان یک کشور در میان سایر کشورهای جهان قابل پردازش است همانطور که نتیجه انتخابات و تغییرات سیاسی در کشورهای دیگر مورد بررسی قرار میگیرد. ترامپ در حالی با رای قاطع بار دیگر به کاخ سفید وارد شده است که انتخابات اخیر آمریکا چند پیام قابل تامل به همراه داشته است.
نخست آنکه مروری بر نزدیک به یک سال مبارزات انتخاباتی در امریکا نشان میدهد که ساختار حاکم بر این کشور از جمهوریخواه تا دموکرات و رسانه ها و البته با حمایت کامل اروپاییها و رسانههایشان در کنار صدها بازیگر و سلبریتی تلاش کرده اند تا نامزدی خاص را به مردم آمریکا تحمیل نمایند اما آنچه از صندوق رای خارج شد ورای تبلیغات بوده است. به عبارتی دقیقتر نتیجه انتخابات آمریکا را میتوان از یک سو شکست ساختار حاکم بر آمریکا در هدایت افکار عمومی این کشور دانست و از سوی دیگر نیز شکست افکار سنجیهای مردمی بوده است. جمع این تحولات نشان میدهد که زوال قدرت آمریکا چنان گسترش یافته است که نه تنها توان بازیگری جهانی ندارد بلکه دیگر در داخل نیز نمیتواند مدیریت رویدادهایی همچون انتخابات را اجرا کند. این یعنی آنکه آمریکا در دوران ترامپ با مجموعه بیشتری از بحرانهای داخلی از جمله تنشهای اجتماعی و سیاسی همراه خواهد شدکه بر سیاست جهانی آن تاثیرگذار است.
دوم آنکه در حوزه رفتاری آمریکا در قبال ایران نیز باید به این نکته توجه داشت که بر اساس راهبرد امنیت ملی این کشور ایران در کنار چین، روسیه و کره شمالی تهدیدات اصلی برای ایالات متحده هستند و هیچ تفاوتی میان روسای جمهور در قبال ایران وجود ندارد. دوران ترامپ با بایدن صرفا در ابزار فشارها تفاوت داشته است چنانکه ترامپ از برجام خارج شد و بایدن بیشترین تحریمهای چند دهه اخیر را علیه ایران وضع کرده است. بر این اساس تصوراتی همچون پیوستن به اف ای تی اف، احیای مذاکره با اروپا، اصرار به دادن آمارها از شرایط نابسامان اقتصادی کشور و لزوم بهرهگیری از ظرفیت خارجی برای حل مشکلات و… نه تنها دستاوردی برای کشور ندارد بلکه آدرس غلطی است که تشدید فشارها و تحرکات ضد ایرانی در دوران باقی مانده بایدن و سپس ترامپ را به همراه دارد.
حال این سوال مطرح است که راهکار چیست؟ چنانکه تجربه حوزه نظامی و دفاعی و علمی و فنی نشان میدهد بخش اول راهکار تکیه بر داشتههای درونی و چشم بستن بر روی توهمات و تصوراتی همچون برجام و امثالهم است. نکته مهم دیگر در این عرصه استمرار حمایت همه جانبه از جبهه مقاومت در تعیین سرنوشت منطقه است. حقیقت آن است که زمینگیر کردن رژیم صهیونیستی یعنی استفاده از ابزار قدرت در برابر آمریکا و اروپا که عقب گرد اجباری آنها در برابر ایران و مقاومت را به همراه دارد. این تصور که پاسخ تجاوز اخیر صهیونیستها را دادن زمینه ساز تشدید تقابل آمریکا میگردد دیدگاهی نادرست می باشد چرا که گستاخی بیشتر صهیونیستها و واشنگتن را رقم میزند بلکه باید پاسخی سخت و کوبنده به این رژیم داده شود. توسعه روابط با همسایگان و اتحادیههایی همچون بریکس و شانگهای مولفه دیگر در این عرصه است که ضمن خنثی سازی تحریمها زمینه عقب گرد دشمنان این سرزمین را به همراه دارد. قوی شدن در حوزه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، نظامی راهکار نهایی برای پیروزی در این جنگ می باشد. در عین آنکه این توهم که آمریکا قدرت برتر جهانی است نیز باید از ذهن بیرون کرد. انتخابات اخیر آمریکا نشان داد که آمریکا در حال عقب گرد میباشد چنانکه حتی توان مدیریت تحولات داخلی خود را نیز ندارد هر چند که با نمایشی ساختگی پس از انتخاب ترامپ سعی کرده تا ساختاری منسجم و واحد بدون شکاف سیاسی و اجتماعی را از خود به نمایش گذارد. خلاصه کلام آنکه اشتباه محاسباتی باج دادن برای گرفتن رفتارهای خشونت آمیز ترامپ نشدن، ممنوع است.
قاسم غفوری