تيتر همه رسانه ها و تصوير تمام بيلبوردهاى شهر، خبر از برپايى نمايشگاه تخصصى نفت مى داد و من هم مثل خيلى ها، كنجكاو شدم در مسير كتابخانه مركزى سرى هم به نمايشگاه نفت ى بزنم كه سال ها قرار بود بر كيفيت سفره هامان اثر بگذارد و نگذاشت.
به محض ورود شاهد تردد چهره هايى اتو کرده بودم با كت و شلوارهايى همسو و البته كراوات هايى متفاوت كه فضا را از اهواز به سمت حوالى استانبول تغيير داده بودند.
از بد ماجرا، درست در وقت صرف نهار وارد غرفه ها شدم، بوى كباب هاى كوبيده و ميكس هاى معروف كيانپارس كمى آزار مى داد كسانى را كه احتمالا به هر دليل نهار نخورده بودند.
چينش غرفه ها به قول امروزى ها، لاكچرى بود و عنوان شركت ها عموما با حروف لاتين بر پيشانى نمايشگاه فضايى شبيه به بازارچه هاى اروپايى را در ذهن مجسم مى کرد.
ميزهاى گرد پذيرايى با خوراكى هاى متنوع و قهوه سازهاى خانگى هم وجه مشترک اکثر غرفه ها بود و البته بسته هايى شبيه به كادو كه تقريبا در دست همه بود غير از من كه نمى دانستم چه طور بايد آن ها را از كجا به دست آورم كه حداقل بدانم محتواي درونشان چيست.
يك ساعتى را در فضاى نمايشگاه چرخيدم و متوجه شدم كه در حوزه ساخت و مونتاژ تجهيزات نفت و حفارى به پيشرفت هاى خوبى رسيده ايم.
بى آنکه قهوه اى خورده باشم راهى كتابخانه مركزى اهواز شدم تا سرى هم به دوست عزيزم محمدرضا حاجى پور بزنم كه نمايشگاه عكس سرزمين بختيارى اش را از حوالى زاينده رود اصفهان به سواحل كارون انتقال داده بود.
اينجا خبرى از آدم هاى پالتو پوش نبود و بوى سكوت جاى بوى كباب بر كتاب ها حاكم شده بود.
قهوه اى جوش نمى خورد اما صداى شير آبى مى آمد كه گويى از روز گذشته كامل بسته نشده بود.
وارد فضاى نمايشگاه شدم. شاسى هاى عكس، گويى در چرت عصرانه اى به ديوار لم داده بودند و نگاه نافذ تصوير پرتره دالويى مرا به گوشه اى از سالن فراخواند تا شايد بگويد من هم روزگارى در همين سرزمين نفت، سوار بر اسب دوران مشروطه كوچ مى كردم به اطراف دکل هاى نفت و اينك بر قاب دوربين محمدرضا، نشسته ام بر كنج اين ستون!
فاصله نمايشگاه نفت تا نمايشگاه عكس تنها سيصد متر بود اما مى شود به وسعت سيصد هزار كلمه از تناقض حاكم بر آن فضا با اين فضا نوشت.
جايى كه طعم كباب ذهن آدمى را از بوى كتاب تهى مى كرد.
بى آنكه به حاجى پور بگويم جاى عكس هايش در كنار قهوه سازها خالى است تا آن همه خوشتيپ، شيمبار و تاراز را از زاويه اى ديگر ببينند و به عظمت اهورايى زاگرس غبطه بخورند، راه افتادم تا آگهى نوبت دوم نمايشگاه نفت را در روزنامه ام چاپ كنم، كنار خبر نمايشگاهى كه اهالى كارون به اندازه نيمى از ساكنان زاينده رود هم به استقبالش نيامدند.
هوشنگ نوبخت