حقیقت امر ما از مکنونات ذهنی پیر پیمانه کش که خدا بیامرز در دوره حافظ علیه الرحمه افاضات می کرد و ظاهراً از اقوام دور حافظ بوده، راجع به مدیریت و مخلفات آن خبر نداریم ولی دانشمندان معاصر نقداً مدیریت را فرآیند واگذاری وظایف به افراد برای رسیدن به یک هدف مشخص عنوان کرده اند.
مدیریت هم که در جریان هستید لاکردار مثل هزار لا و سیراب شیردان، خیلی سنگین، پیچیده است و انجام امور مدیریتی کار هر کس هر کس نیست. فلذا جماعتی از مدیران کارآزموده برای قوام دادن به مدیریت از طعم دهنده و اسانس های قوی مثل مشورت، برنامهریزی، سازماندهی، استخدام افراد توانمند، رهبری منسجم افراد، انگیزه بخشیدن به کارکنان در شرایط بحران و تصمیمگیری منطقی برای رسیدن به اهداف سازمانی استفاده می کنند. یک عده هم بلاتشبیه روی مخلفات و رنگ و لعاب و دورچین مدیریت زوم می کنند. دکوراسیون اتاق را تغییر می دهند؛ کف اتاق را موکت می کنند؛ میز و صندلی و پرده ها را نونوار می کنند؛ خودنویس پارکر و دیپلمات می خرند و از همه مهم تر اینکه افراد فامیل و همسایه و دوست و آشنا و هم محلی ها را کنار خودشان جمع می کنند و در یک فضای با نشاط دوستانه یا خانوادگی به رتق و فتق امور می پردازند!
البته انتخاب دوست و آشنا به عنوان معاون و مشاور و … هم حکمتی دارد. زرویی خدا بیامرز در این باب جایی فرموده بود: پست هاي كليدی مرسوم / هست مخصوص عده ای معلوم/بعضا اين پست ها كه مرغوب است/ می شود جابه جا و دست به دست/ ليكن اين پست ها، به شكل عجيب/ نرسد مطلقا به غير و غريب/مثل ما را فرا نمي خوانند/ چون ز ما بهتران فراوانند!
بگذریم…
این لابلا مهم رسیدن به هدف است که خدا را کرور کرور شکر در هر دو گروه نیل به اهداف غایی و از قبل پیش بینی شده تا خرتناق محقق می شود. حالا اگر این اهداف سازمانی یا درون سازمانی در مواردی باب طبع من و شمای شهروند نیست و با جهاز هاضمه ما همخوانی ندارد، ربطی به مدیریت و ساختار آن ندارد! شاید ایراد از سلیقه، ذائقه و یا حتی قوه چشایی مان باشد که قدرت درک و تحلیل امورات را به شایستگی نداریم!
در ضمن بعد از تغییر دولت ها تغییرات مدیریتی طبیعی است و در زمان گذشته هم این عزل و نصبها وجود داشت و قدمت این ماجرا به سدههای قبل باز میگردد. در آن ایام مدیران حتی با وجود مجهز بودن به تشکیلات و ابزاری نظیر گرز و سنان و کلاهخود و سایر تجهیزات ایمنی، باز هم مدیران حتی اگر شیر ژیان هم بودند. مجبور به ترک صحنه بودند که اسناد منظوم آن در همین شاهنامه خودمان موجود است: «برفتند با گرزهای گران… مدیران یکایک چو شیر ژیان» و یا «چو نیمی گذشت از شب دیریاز… مدیران به رفتن گرفتند ساز» و باقی ماجرا…
فقط دوستان عنایت داشته باشند اگر قرار باشد مدیری که جایگزین می شود، یک چهارم شیر ژیان قبلی برش نداشته باشد و کسی برایش تره آبیاری شده با فاضلاب هم خرد نکند، همان بهتر که نیاید.
خلاصه اینکه ما ز یاران انتظاری داشتیم. فقط همین